دنیای شوم
دنیای شوم

دنیای شوم

قسمت اول فصل دوم


 با تمام توانم داشتم افشینو صدا میزدم اما دیگه چیزی ازش باقی نمونده بود فداکاری بزرگی کرد حالا مطمئنا جای خالیش و حس  میکنم کاریش نمیتونستم  بکنم اما عقده ای که توی دلم بود میخواستم برگردم به پادگان و هرکسی هم که زنده مونده یا نفسای اخرشو میکشه بکشم اما هیشکی نمیذاشت این کارو کنم

 

انچه گذشت دراخرین قسمت فصل اول :

مهران: (خیشششششش صدای بیسیم) بچه ها بیاید گرمدره منتظرم

عرفان:تو راهیم

میلاد: پسر تو زنده ای ؟

عرفان:اره

محمد: ی دفعه گذاشتی رفتی گفتیم تا الان مردی دیگه

عرفان: ولش کن پس دخترا کجان ؟

ارمین:توی ماشینن

عرفان:بیاریدشون سوار ون شید که باید بریم سریع باشید

افشین:تایمش تموم شد فک کنم مشقی بود

عرفان:ههههههه دیونه ترسیدم گفتم الان . . .

بوووووووووووووم

به نام خدا

قسمت 1 فصل2

با تمام توانم داشتم افشینو صدا میزدم اما دیگه چیزی ازش باقی نمونده بود فداکاری بزرگی کرد حالا مطمئنا جای خالیش و حس  میکنم کاریش نمیتونستم  بکنم اما عقده ای که توی دلم بود میخواستم برگردم به پادگان و هرکسی هم که زنده مونده یا نفسای اخرشو میکشه بکشم اما هیشکی نمیذاشت این کارو کنم

ارمین:متاسفم داداش هممون خیلی ناراحتیم اما دلیل نمیشه خودتو توی اتاقت زندانی کنی تقصیر تو نیست مردم به تو نیاز دارن

عرفان: من نمیتونم دیگه کسی رو اداره کنم حتی خودمو کسی به من نیاز نداره

ارمین:چرا الان همه نگران  تو هستن

عرفان: نگران نباشید

از در اتاق اومدم بیرون ی کوله پشتی روی کولم بود و داشتم از در میرفتم بیرون

میلاد:کجا داری میری ؟

عرفان:خودمم نمیدونم ی جا دور از ادما این کاغذم بده به مهران

میلاد:ببین اینجا کسی تورو مقصر هیچ چی نمیدونه افشین و کسی نکشت خودش فدا کاری کرد ما هم به خوبی هر چی ازش مونده بود دفن کردیم خودتو سرزنش نکن

عرفان: نامه رو بده بهش

میلاد:خودت بده بهش تو حیاطن همه مهران داره باهاشون صحبت میکنه

عرفان: باشه بده من نامه رو

نامه رو  گرفتم رفتم تو حیاط همه بهمجوری نگا میکردن  که انگار پدرکشتگی دارن با من به روی خودم نیوردم بی هیچ حرفی نامه رو دادم به مهران از در ورودی میخواستم برم که زهرا اومد

زهرا:سلام کجا داری میری ؟

عرفان نمیدونم اما ترجیح میدم ادم نباشه دورو برم خداحافظ

در و باز کردم و رفتم هیچ کس دیگه حرفی نزد مطمئن بودم تهش اینجوری میشه حالا خودم نمیدونم کجا برم اما از اینکه داشتم میرفتم پشیمون نبودم تنها سلاحم ی چاقو بیشتر نیست تنها خوراکی های همراهم میتونن منو 3 روز زنده نگه دارن باید فکر همه چیو کنم صبح ساعت 10 بود از کلانتری زدم بیرون دیگه نمیدونم ساعت چنده مرده های  خیلی کمی رو دیدم و اصلا حوصله درگیری رو با هاشون نداشتم و فقط از کنارشون رد میشدم ساعت یکی از مرده هارو برداشتم اه لعنتی اینم که باتریش تموم شده دیگه حوصله هیچ چیزیو ندارم همش به همه چی دارم غر میزنم بالاخره ی ساعت پیدا کردم معمولی بود اما کار میکرد دیدم ساعت 12 شده دیگه ظهر بود زیاد راه رفته بودم هیچ نمیدونستم اصلا کجا دارم میرم فقط دیدم رسیدم به ازادی اونجا خیلی مرده ها زیاد بود ی گله مرده منو دیدن دنبال من میومدن من سرعتمو بیشتر کردم پاهام دیگه جون نداشت همینطور دویدم جلوم ی گله دیگه سبز شد مونده بودم چی کار کنم از بقل  گله ی رو به روییم به سرعت هر چه تمام دویدم یک دفعه کنترلم و از دست دادم و با کله رفتم تو ی شکم ی کیشون افتادش رو من نسبت به جثه ی کوچیک من خیلی هیکل درشتی داشت با مشت زدم تو صورتش انگار نه انگار چاقو تو دستم بود دست چپمو گذاشتم زیر گلوش و کلشو رو به بالا میگرفتم که گاز نگیره با دست راست چاقو رو تو چشم چپش فرو کردم از پا در  اومد اما وقتی نداشتم باید سریع بلند میشدمو فرار میکردم چون گله داشت میرسیدو من ناهار خوبی براشون میشدم با هر زحمتی بود خودمو جمع و جور کردمو فرار کردم رسیدم به پایانه خیلی خلوت تر بود نسبت به دور میدون سریع گشتم روی اتوبوسا ببینم کدومشون کلید روشون مونده بود هیچکدوم روشون کلید نبود حتی بعضی هاش درشونم باز نبود خیلی نا امید شدم برای فرار از اونجا نیاز به ی ماشین داشتم درسته زیاد رانندگی بلد نیستم اما بابام در حد روشن کردن و روشن نگه داشتنش بهم گفته بود اما کلا فرصتی نداشتم پشت فرمون بشینم چیزی جلوتر نرفته بودم تقریبا بقل مترو ی ون گشت پلیس دیدم کلید روش بود بهترین موقعیت بود سوار ون شدم استارت زدم روشن شد احتمالا وقتی اوضاع خراب شده اینجا وایساده بودن تا اوضاع رو درست کنن اما فرار کردن رفتم سمت زیر گذر مجبور بودم مرده هارو رد کنم که ماشین عیب نبینه ولی ماشین میخورد به درو دیوار با هر زحمتی بود ماشینو جمع کردم و از اونجا فرار کردم الان بهترین موقعیت بود برم به  خونمون سر بزنم از سمت پل ساوه داشتم میرفتم که برسم به خونه که یهو جلومو دیدم وحشتناک بود انگار که چیزی مرده هارو به سمت خودش کشیده باشه من دید نداشتم اما وقتی صدای تیر اندازی رو شنیدم ماشینو خاموش کردم و از پل هوایی بغل ماشین که پارک کرده  بودم رفتم بالا تا  دید داشته باشم ببینم چی داره اتفاق میفته دیدم ی خانواده دارن سمت مرده ها شلیک میکنن اما به خاطر تعداد زیاد مرده ها میدونستم میمیرن نمیدونم کمکشون کنم ؟ کمکشون نکنم چی کار کنم وقت کمی برای تصمیم گیری داشتم اما بالاخره تصمیم به کمکشون گرفتم از روی پل هوایی سوت میزدم نمیشنیدن صدای جمعیت مرده ها و شلیک تفنگا مانع رسیدن سوت من بهشون شده بود دیگه مرده ها داشتن بهشون میرسیدن و اونا داشتن فرار میکردن سریع از پله ها اومدم پایینو سوار ماشین شدم دستمو روی بوق نگه داشتم صدای بوقو مرده ها شندین به سمت من داشتن میومدن قفل فرمون پشت ماشینو برداشتم صندلی راننده رو کشیدم جلو و قفل فرمون رو روی بوق گذاشتمو تکیه دادم به صندلی خودم سریع پیاده شدمو رفتم بالای پل براشوند دست تکوم دادم و منو دیدن با اشاره گفتم خودتونو برسونید اونور خیابون چون بین خیابون محافظ های  اهنی مخصوص داره مرده ها نمیتونستن بیان اونور سریع خودشونو رسوندن به پل هوایی سمت خودشون و منم راه افتادم از اون سمت  خلوت خیابون رفتم به سمتشون کوله پشتیمو از خستگی گذاشتم رو زمین و نشستم داشتن میرسیدن بهم انور خیابون هم مرده ها با ماشین مشغول بودن اون خانواده به من رسیدن 4 نفر بودن

-ممنونم پسرم جون مارو نجات دادی

+خواهش میکنم اقا این چه حرفیه وظیفم بود

از چهرشون مشخص بود که خیلی وقته چیزی نخوردن کوله پشتیمو باز کردم بهشون چند تا کنسرو و دوتا اب معدنی دادم

-واقعا ازت ممنونیم من جون خانوادمو مدیون تو هستم

+شما جای پدر من هستید من باید بهتون کمک میکردم من داشتن خانوادرو دوست دارم شما خوش شانسید همو دارید

-ما دنبال ی سر پناه بودیم اما به جایی نرسیدیم

ادرس کلانتری رو دادم بهشون

+ رفتی اونجا ی اقایی هست به نام مهران به اون بگید عرفان مارو فرستاده فقط اگر از سمت ازادی میرید مواظب باشید خیلی خطریه

-تورو خدا واسمون فرستاد پسرم خودت مگه با ما نمیای ؟

+نه اونا نیازی به من ندارن منم نیازی به اونا ندارم شما برید خوش باشید

از من تشکر کردنو رفتن حالم بهتر شده بود دیگه داشتم به محلمون نزدیک میشدم  دیگه تقریبا رسیده بودم به خونمون خیابونا تقریبا خلوت بود اما من بازم با هیچ مرده ای درگیر نمیشدم چون توان نداشتم رسیدم به خونه کلیدو انداختم درو باز کنم

-به موقع اومدی (صدای ضربه چوب با سر)

                                            

                                     

شما میتوانید با استفاده از لینک زیر این قسمت رو دانلود کنید

 http://s7.picofile.com/file/8233272950/%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA_%D8%A7%D9%88%D9%84_%D9%81%D8%B5%D9%84_%D8%AF%D9%88%D9%85.pdf.html


(پایان قسمت اول فصل دوم

       

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.