دنیای شوم
دنیای شوم

دنیای شوم

قسمت چهارم از فصل اول دنیای شوم

((به نام خدا))

انچه گذشت: میلاد:ایییییییییییییی

افشین:باید دستشو قطع کنیم سریع باش 

افشین:هرچه سریع تر باید از اینجا بریم اوضاع خطرناکه

عرفان:اما میلاد بهوش نیومده که

افشین:اونم کول میکنیم میبریم

 

رفتم درو با کلید مخصوصش باز کردم 4 تا دخترو دیدم

عرفان:ما چند هفتس اما به محض اینکه حال دوسمون بهتر بشه از اینجا میریم

؟:کجا؟؟؟

عرفان:تهران میگن اونجا ی کمپی برای بازمانده ها هست

؟:اتفاقا ما هم میخواستیم بریم همون سمت چون تو رادیویی که تو مسجد بود شنیدیم اون سمت پناهگاه بازماندگانه

افشین:خب راستی خودتونو معرفی نکردین

افشین: ما باید . . .

بوووووووووووووووووووووم

قسمت چهارم

افشین:هرچه سریع تر باید از اینجا بریم اوضاع خطرناکه

عرفان:اما میلاد بهوش نیومده که

افشین:اونم کول میکنیم میبریم

عرفان:سرعت و میاره پایین شما برید من میمونم پیشش هر وقت بهوش اومد میایم سمت تهران

افشین:نمیتونم تنهات بذارم که نامردیه

عرفان:سریع برید نگران من نباشید هر چی وسایلم میخواید ببرید نیاز پیدا میکنید

افشین:باشه برای تو هم وسایل میذارم تو کوپه دکتر

عرفان:باشه عجله کنید

افشین وسایلای مورد نیازشونو برداشت و منو بغل کردو گفت

افشین:منتظرتم

عرفان:مواظب باشید از اتوبانم نرید همین ریل و بگیرید برید امن تره

افشین:باشه اینطوری راحت تر میتونید مارو پیدا کنید

رفتن دست هز کدومشون یدونه چاقو بود دلم قرص بود که اتفاقی براشون نمیفته

چند ساعتیه نشستم تو تاریکی و منتظرم میلاد ب هوش بیاد خسته شدم رفتم یدونه اب برداشتم داشتم میخوردم دیدم ی صدایی میاد وحشت کردم من تک و تنها میلاد بیهوش همه جا هم تاریکه همونجا نشستم میخواستم بزنم زیر گریه که دیدم ی صدای خفیفی میگه عرفان کجایی تشنمه رفتم پیش میلاددیدم بهوش اومده بهش یدونه اب دادمو گفتم رفیق خیلی ترسیدم

میلاد:افشین کجاست ؟

عرفان:رفت سمت تهران تو بیهوش بودی گفتم شما برید میلاد بهوش بیاد میایم

میلاد:کی رفت؟

عرفان:سه چهار ساعتی میشه رفتن؟

میلاد:رفتن؟؟؟؟؟؟

عرفان:اره چند تا دختر پناه اوردن به اینجا و ی انفجار شد و افشین ترسید سریع رفت

میلاد:خوب کاری کردن وقتشه ما هم راه بیفتیم

عرفان:حالت خوبه میتونی بیای   ضعف نداری ؟

میلاد:ادم ی دست نداشته باشه سخته اما خوب میشه زنده موند . نه ضعف ندارم بریم

ی کوله پشتی غذا و لباس برداشتم و ی چاقو دادم به میلاد راه افتادیم

میلاد:هوا خیلی گرمه تو قطاار خیلی بهتر بود

عرفان:انگار جهنمه

ی ساعت پیاده روی کردیم هیچ موجودی سر راهمون نبود چه مرده چه  زنده ی کم عجیب بود

میلاد : خب چه قدر مونده دیگه؟

عرفان:1 ساعت دیگه احتمالا اگه خسته شدی میتونیم استراحت کنیم

میلاد: نه دلم میخواد زود تر برسیم

نیم ساعت شده بود داشتیم ادامه راهو میرفتیم که یهو

؟:نگا کن ببین چی میبینم مهدی ؟1 فلج بی دست و ی بچه

برگشتم دیدم دونفر اسلحه گرفتن سمت ما

عرفان:چی میخواید ؟

؟:هر چی تو کولتون دارید

عرفان: ی کم خوراکیه و لباس فقط همینه به خدا

؟:هر چی باشه میخوایم

کوله رو پرت کردم سمتشون

عرفان:ازادیم؟

؟:نه باید ببینم تو جیباتون چی هست

اومدن سمت منو میلاد

میلاد:گورتونو گم کنید دیگه عوضیا چیزی رو که خواستید گرفتید

؟:خفه شو بهت یاد ندادن چه طوری صحبت کنی ؟

عصبانی بودم  حواسم فقط به چاقو تو جیبم بود اومد جیبمو بگرده

عرفان:لازم نیست تو تو جیب من دست کنی خودم جیبمو خالی میکنم

ی نگاه به میلاد کردم دست کردم تو جیبم چاقورو در اوردم کردم تو پای اون ادم

میلاد سریع دویید سمت اون یکی شیرجه رفت تو شیکمش صدای شلیک میشنیدم اما من همچنان داشتم چاقومو تو بدن پسره فرو میکردم برگشتم سمت میلاد

میلاد:نمردیمو دوتا تفنگ  صاحب شدیم

عرفان:خوشم اومد با اینکه ی دست نداری اما خوب از پسش بر اومدی

تفنگارو برداشتیم داشتیم به راهمون ادامه میدادیم صدای کمک شنیدیم

میلاد:صدای افشینه

بدو بدو رفتیم سمت صدا دیدم  افشین با اون چهار تا دختر گیر کردن تو کوچه و اون  مٌرده ها داشتن میرفتن سمتشون

میلاد:بدو بریم کمکشون کنیم

افشین:ببینید من وقتی باهاشود درگیر شدم شما فرار میکنید زهرا مراقب بقیه باش

زهرا:باشه

افشین رفت سمت مٌرده ها ما به سمت سر مرده ها شلیک میکردیم اما چون اولین بارم بود از اسلحه استفاده میکنم نصف بیشترش به بدنشون میخورد افشین صدای تیرو شنید و رفت عقب چسبیدن به ته کوچه ی دفعه دیدم همه مرده ها دارن میوفتن

میلاد:این دیگه چیه ؟

عرفان: از کجا دارن میزنن ؟

تمام مرده ها افتادن یهو دیدم  دو نفر با اسلحه های خرکی اومدن افشین اومد سمت من ممنون

عرفان:اقا به خاطر کمکتون ممنون

؟:خواهش میکنم وظیفه بود . کجا داشتین میرفتین

عرفان:سمت کمپ بازمانده ها تو تهران محمد

افشین: شما همو میناسید ؟

محمد:اسمم روی لباسم هست دیگه من سرگرد بودم قبل این جریانا

محمد:زیاد زور نزنید اما چون ما داریم از کمپ تهران میایم

زهرا :چطووور مگه ؟

محمد:اونجا نابود شده

انچه در قسمت بعد میخونید :



عرفان: زدیم به کاهدونی

محمد:نه ی کمپ میسازیم با هم

افشین : کجاااا؟

(پایان قسمت چهارم از فصل اول)

َشما میتوانید با استفاده از   لینک زیر این قسمت رو دانلود کنید:

http://s6.picofile.com/file/8208397834/episode_4.pdf.html

نظرات 1 + ارسال نظر
آرمین سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 16:07

راضیم
عالی بود

mamnon az nazaret

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.