خب اینم قسمت دوم برای شما دوستان با نظراتتون خوشحالم کنید و باعث پیشرفت داستان بشید.
(بسم الله الرحمان الرحیم )
خااااااااااااواوااااااا
افشین:عرفان فرار کن . اقای نصیری نههههههههههههههه
(امیر اقای نصیری رو گرفت منو افشین خودمونو رسوندیم به رستوران پیش میلاد)
عرفان:میلااااااااااد سریع ی وسیله بده از تو اشپز خونه بتونم اینارو بکشم.
میلاد:بیا این قابلمه رو بگیر K
افشین:من میرم در سالن بغلی رو میبندن که نتونن برن اونجا چون بقیه اونجان
عرفان: سریع برو که دارن میرسن
میلا:بیا این چاقو همراهت باشه افشین
افشین:ممنون اما .. .
خب اینم قسمت دوم برای شما دوستان با نظراتتون خوشحالم کنید و باعث پیشرفت داستان بشید.
(بسم الله الرحمان الرحیم )
خااااااااااااواوااااااا
افشین:عرفان فرار کن . اقای نصیری نههههههههههههههه
(امیر اقای نصیری رو گرفت منو افشین خودمونو رسوندیم به رستوران پیش میلاد)
عرفان:میلااااااااااد سریع ی وسیله بده از تو اشپز خونه بتونم اینارو بکشم.
میلاد:بیا این قابلمه رو بگیر K
افشین:من میرم در سالن بغلی رو میبندن که نتونن برن اونجا چون بقیه اونجان
عرفان: سریع برو که دارن میرسن
میلا:بیا این چاقو همراهت باشه افشین
افشین:ممنون اما .. .
خاااااوااواواااااااااا
عرفان:اومدن ولش کن بیا بزنیمشون
میلاد:من امیرو میزنم شما دوتا اقای نصیری رو
خاااااااااااااااااا
(با ضربه افشین به سر اقای نصیری فهمیدیم که ااون ها فقط با ضربه به سرشون اسیب میبینن)
میلاد:خودشه منم چاقورو تا فرو کردم تو سر امیر از کار افتاد فکر کنم مرده دیگه
افشین:اره اینا با ضربه زدن به سرشون اسیب میبینن
عرفان:خب حالا این جنازه ها رو از قطار میندازیم پایین بعد باید برای غذا همرو صدا کنیم بیان و در این مورد باهاشون صحبت کنیم.
افشین:باشه میلاد برو همرو صدا بزن تا بیان رستوران ما ترتیب جنازه اقای نصیری و امیرو میدیم
میلاد:باشه.اما امیر رو کی گاز گرفته چرا تبدیل شد ؟
عرفان:جای گاز گرفتگی رو بدنش نیست اما فکر کنم بیماری هنوز توی یچی هست یا ابه یا غذاس یا هوا
افشین:از اب و غذا نیست چون هممون خوردیم ولی چون رفته بود نگهبانی احتمال قوی مال هواست
افشین:میلاد سریع بهشون بگو کسی بیرو نره
(بعد از انداختن جنازه ها داخل یکی از سالن ها برگشتیم سمت رستوران میلادو دیدیم نفس نفس زنان داره به سمتمون میاد)
عرفان:چی شده میلاد ؟؟
میلاد:در واگن 2 بازه همه رفتن بیرون تو 1 نامه نوشته بودن ما قضیه امیر و اقای نصیری رو فهمیدیم به خاطر همین اینجارو جای امنی نمیدونیم
افشین:در واگن و بستی ؟
میلاد:واااااای انقدر هول شدم یادم رفت الان میرم میبندم .در ضمن اقا مهدی پشت صفحه نوشته بود :تو رادیو شنیدیم توی تهران ی مرکز برای بازمانده ها هست ما میریم اونجا شما هم بیاید
عرفان:انگار بقیه نمیخواستن بفهمیم
افشین:اره.ولی امشبو همینجا میمونیم فردا صبح زود از اینجا راه میوفتیم به سمت تهران
میلاد:من میرم درو ببندم
(میلاد سی ثانیه نرفته بود تا . . .)
میلاد:کمـــــــــــــــــک کنید افشــــین عرفــــــــــــــــــــــــــــان
(پایان قسمت دوم از فصل اول)
شما میتونید با استفاده از لینک زیر این قسمت رو دانلود کنید
http://www.pnuforums.ir/upload/94/5/1438935348.pdf
عالی بود
salam doste aziz maamnon az nazaret montazere ghesmat haye badi dastan bash