سلام امروز میخوام براتون داستان خودمو که به سبک زامبی هست در اختیارتون بذارم لطفا //حتما// با نظراتتون باعث دلگرمی و پیشرفت کارم بشوید
«بسم اله الرحمان الرحیم»
سلام من عرفانم چند روزه که مردم به هم حمله ور میشن وهمو گازمیگیرن و همینطوری تبدیل میشن به موجود وحشی با گاز گرفتن و چنگ انداختن من تو این 4 روز داخل قطار زندگی میکنم چون از یزد داشتم به سمت تهران میومدم این اتفاقا افتاد. من چند تا دوست همراه خودم دارم البته تو همین 4 روز با هم دوست شدیم. ولی هیچکدوممون در جریانه این اتفاقات نبودیم که چطور و با سرعت همه گیر شده. این ویدیو اگر به دست هر کسی رسید فورا از این موجودات دوری کنه و بقیه رو دور نگه داره.
افشین:خب بسه دیگه بهتره ببینیم امشب چی باید بخوریم اصلا غذایی تو قطار مونده که به این همه ادم بدیم ؟
میلاد:احتمالا تورستوران 12 تا کوبیده و 6 تا جوجه هست کلا ً 7نفریم .
افشین:خب پس تا یکی دو روزی غذا واسه خوردن داریم
عرفان:ما ایستگاه ورامینیم میتونیم بریم چند تا مغازه که دورو بره مواد غذایی جمع کنیم.
میلاد:این کار خودکشیه اون ادم خورا تیکه پارمون میکنن.
سلام امروز میخوام براتون داستان خودمو که به سبک زامبی هست در اختیارتون بذارم لطفا //حتما// با نظراتتون باعث دلگرمی و پیشرفت کارم بشوید
«بسم اله الرحمان الرحیم»
سلام من عرفانم چند روزه که مردم به هم حمله ور میشن وهمو گازمیگیرن و همینطوری تبدیل میشن به موجود وحشی با گاز گرفتن و چنگ انداختن من تو این 4 روز داخل قطار زندگی میکنم چون از یزد داشتم به سمت تهران میومدم این اتفاقا افتاد. من چند تا دوست همراه خودم دارم البته تو همین 4 روز با هم دوست شدیم. ولی هیچکدوممون در جریانه این اتفاقات نبودیم که چطور و با سرعت همه گیر شده. این ویدیو اگر به دست هر کسی رسید فورا از این موجودات دوری کنه و بقیه رو دور نگه داره.
افشین:خب بسه دیگه بهتره ببینیم امشب چی باید بخوریم اصلا غذایی تو قطار مونده که به این همه ادم بدیم ؟
میلاد:احتمالا تورستوران 12 تا کوبیده و 6 تا جوجه هست کلا ً 7نفریم .
افشین:خب پس تا یکی دو روزی غذا واسه خوردن داریم
عرفان:ما ایستگاه ورامینیم میتونیم بریم چند تا مغازه که دورو بره مواد غذایی جمع کنیم.
میلاد:این کار خودکشیه اون ادم خورا تیکه پارمون میکنن.
افشین:حق با میلاده تازه وسیله ای هم نداریم ازش به عنوان وسیله دفاعی استفاده کنیم!
عرفان:پس شماا میگید دست رو دست بذاریم تا ازگرسنگی بمیریم ؟ شایدم همو بخوریم K
میلاد:نگران نباش یکاریش میکنیم من نگران خانوادمم شما چرا عین خیالتون نیست؟
افشین:خانواده من کرمانشاهن اونجا زیاد فامیل داریم به خاطر همین میدونم اتفاقی واسشون نمیوفته
عرفان:خانواده منم یزد موندن پیش مادر بزرگم تازه خاله هامو دایی هامم اونجان خیالم راحته
میلاد: پس تو چرا نموندی ؟
عرفان:چون من باید میومدم برای کنکور میخوندم سال دیگه امتحانه هیچی هم حالیم نبود مادرم گفت برو یکم به درسات برس
افشین:بچه ها پس امیر کجا موند نیم ساعته رفته دستشویی خبری ازش نیست
میلاد:دلش درد میکرد تبم داشت انگار مریض شده
افشین: چرا زود تر نمیگی خب بریم ببینیم اتفاقی واسش نیفتاده باشه.
عرفان:اصلا سمت دستشویی کدوم سالن رفت ؟؟
میلاد:سمت رستوران رفت
عرفان:باشه تو بمون اینجا من با افشین و اقای نصیری میریم دنبالش
میلاد:نه خوب نیست مزاحم کسی بشیم منم میام دیگه طوریم نمیشه که
افشین:نه به بهونه شام از کوپه که بیاد بیرو میبریمش
میلاد:خب پس من با شما میام تا رستوران غذا ها رو گرم میکنم شما برید پیش امیر
(تق تق تق)
اقای نصیری: بله ؟
افشین:اقای نصیری بفرمایید برای شام
اقای نصیری:سلام بچه ها خوبید ؟ خبری نشد؟ راستی نگهبانی نوبت کی بود ؟
عرفان:سلام نوبت امیر بود اما مثل اینکه حالش بد بوده رفت دستشویی ما میخوایم بریم دنبالش شما هم میاید ؟
اقای نصیری:بله چرا که نه پس بهتره راه بریم
(تتق تقققق تققق)
افشین:امیر خوبی؟
عرفان: جواب نمیده؟ خب درو باز کن
افشین:در قفله کلیدشو داری؟
عرفان:اره بیا سریع باز کن
افشین: باز شد. امیر اگه صدامو میشنوی از در فاصله بگیر
(صدای باز شدن در )
خخخخخخخخخخخخااااااااااااااااااااااااااااااااااا
«پایان قسمت اول از فصل اول»
شما میتوانید با استفاده از لینک زیر این قسمت را دانلود کنید
http://www.pnuforums.ir/upload/94/5/1438938069.pdf